نظریه ی دلبستگی جان بالبی
کردار شناسان(تکاملی، فطری نگر)« در مورد کردار شناسان: شالوده اش داروین است. اما دانشمندان نوین آن دو جانور شناس با نام های کنراد لورنز و نیکو تین برگن هستند در مورد جانوران دوره بحرانی یا حساس را نام بردند( دوره پرواز). در مورد انسانها دوره حساس مناسب است. یعنی در یک زمان خاص میتواند استعداد بروز دهد(زبان باز کردن) گرچه میتواند رخ دهد. البته انها بر جنبه زیستی ( ژنتیکی ) رفتار ها تاکید دارند و جالب است که به یادگیری محیطی هم اهمیت میدند. چون انطاف پذیری و انطباق به رفتارها میدهد. کردار شناسان نقشپذیری را مهم میدانند و میگویند در انسان هم رخ میدهد. از نظر آنها رشد هم پیوسته و هم ناپیوسته است. هم محیط هم ژنتیک((وراثت یا طبیعت) مهم است. همچنین فرد را ثابت میدانند.
چامسکی فطر ی نگر بود، نقش زبان را مهم میدانست و بر زیستی بودن آن تاکید داشت.
نظریه دلبستگی جان بالبی
نظریه دلبستگی جان بالبی: جان بالبی (۱۹۰۷-۱۹۹۰) یک روانکاو (همانند فروید) بود. او اعتقاد داشت سلامت روان و مشکلات رفتاری میتواند به دوران کودکی انسانها مربوط باشد. نظریهی تکامل بالبی در مورد دلبستگی نشانمیدهد کودکان بهصورت زیستشناختی برای ایجاد دلبستگی بهدیگران، به شکلی پیش برنامهریزیشده بهدنیا میآیند. زیرا این امر به آنها کمک میکند تا زنده بمانند. بالبی به طور کلی تحتتاثیر نظریهی اخلاقی قرار گرفته بود. اما بهطور ویژه از مطالعه لورنز (۱۹۳۵) در خصوص نقشپذیری تأثیر پذیرفته بود.
دلبستگی امری ذاتی است
لورنز نشان داد دلبستگی امری ذاتی است (در جوجه اردکهای جوان) و علاوه بر این دارای ارزش بقا نیز است. بالبی اعتقاد داشت که رفتارهای مربوط به دلبستگی غریزی بوده. و توسط هر شرایطی که تهدیدی برای دستاورد بزرگ یعنی «نزدیکی» باشد، فعال خواهد شد. این شرایط تهدید کننده میتواند عواملی از قبیل جدایی، ناامنی و ترس باشد.
ترس از غریبهها
جان بالبی (۱۹۶۹-۱۹۸۸) همچنین تصریح کرد که ترس از غریبهها مکانیزمی مهم برای زندهماندن تلقیمیشود که بهواسطهی طبیعت پدید آمدهاست. این رفتارهای دلبستگی در ابتدا همانند الگوهای ثابت کار میکنند و همگی کارکرد مشابهی دارند. نوزاد رفتارهای مربوط به «رهاکنندههای اجتماعی» ذاتی مانند گریه و لبخندزدن را از خود بروز میدهد. و این امور باعث میشود تا اطرافیان از او مراقبت کرده و در کنارش بمانند. نکته : یک کودک، نیازی ذاتی (یعنی از بدو تولد) برای دلبستگی به یک شخص را در وجود خود احساس میکند (به عبارت دیگر؛ یکنواختی و تک شکلی). نظریه بالبی در مورد یکنواختی دلبستگی منجر به تدوین فرضیه محرومیت مادرانه شد. یک کودک باید مراقبت مداوم را از مهمترین شخصی که با او دلبستگی ایجاد کرده است، حداقل برای دو سال اول زندگی خود دریافت کند. جان بالبی (۱۹۵۱) ادعا کرد که مادری کردن نباید به تأخیر بیافتد و اگر این کار ۲٫۵ تا ۳ سال و در برخی از کودکان حتی تا ۱۲ ماه به تعویق افتد، مادری کردن دیگر بیفایده خواهد بود، عواقب درازمدت محرومیت مادرانه ممکن است شامل موارد : کاهش هوش و خرد، افزایش پرخاشگری، بزهکاری، افسردگی، بیمهری، ناتوانی در نشان دادن مهر یا علاقه به دیگران است و حتی بروز رفتاری ضد اجتماعی. که به پژوهش دقیق نیاز دارد.. رابرتسون و جان بالبی (۱۹۵۲) بر این باورند که جداسازی کوتاهمدت از شخصی که کودک با او دلبستگی ایجاد کرده است، منجر به ناراحتی (به عنوان مثال، مدل PDD) میشود.
مطالعهی ۴۴ سارق در خصوص نظریه دلبستگی جان بالبی
جان بالبی معتقد بود که رابطه میان نوزاد و مادرش در طول پنج سال اول زندگی، نقشی بسیار حیاتی در اجتماعی شدن کودک دارد. او معتقد بود که اختلال در این رابطهی اولیه میتواند منجر به بروز موارد بیشتری از بزهکاری نوجوانان، مشکلات عاطفی و رفتارهای ضد اجتماعی شود. او به منظور آزمودن فرضیه خود، ۴۴ نفر از بزهکاران نوجوان که در یک مرکز تعلیم و تربیت کودکان نگهداری میشدند را مورد مطالعه قرار
ارزیابی:
شواهد حمایتی که بالبی (۱۹۴۴) ارائه داد، به صورت مصاحبهی بالینی و دادههای گذشته نگر بود، کسانی که از مراقب اولیه خود جدا شده و یا اینکه از آنها جدا نشده بودند. این امر بدان معناست که بالبی از شرکتکنندگان در آزمایش خواستهاست که بهعقب برگردند و جدایی خود را بهیاد بیاورند. این خاطرات ممکن است دقیق نباشد. بالبی طراحی و انجام آزمایش را خودش انجام داد. این موضوع ممکن است منجر به وارد شدن تعصب و یا یکجانبهگرایی در آزمایش شود. این موضوع همچنین در این بخش حائز اهمیت بیشتری میشود که بالبی خود مسئول تشخیص اختلالات روانی بیمهری بوده است.
انتقاد دیگریکه بهمطالعهی ۴۴ سارق وارد شدهبود، این بود که اختلالات روانی بیمهری بهعنوان نتیجهای از محرومیت مادرانه نتیجهگیری شدهبود. در حالیکه این دادهها دارای همبستگی است و از این رو صرفا نشاندهندهی ارتباط بین این دو متغیر است، نتیجهگیری بالبی ناقص است. چرا که او علت و معلول را با همبستگی درهم آمیخته است.
این مطالعه مستعد تعصبورزی محققین بود. بالبی خود ارزیابیهای روانپزشکی را انجامداده و تشخیصهای مربوط به اختلالات روانی بیمهری را نیز خودش به انجام رسانده است. او میدانست کودکان در گروه «سارقین» قرار دارند یا گروه شاهد. درنتیجه، یافتههای او ممکناست ناخودآگاه تحتتاثیر انتظارات خودش قرار گرفتهباشد. این امر بهطور بالقوه اعتبار مطالعات را تضعیفمیکند.
ارزیابی نظریه دلبستگی جان بالبی
بیفولکو و همکاران (۱۹۹۲) از فرضیهی محرومیت مادرانه پشتیبانی میکنند
شافر و امرسون (۱۹۶۴) اشاره کردهاند که دلبستگیهای خاصی در ۸ ماهگی شروع به شکلگیری میکنند. روتر (۱۹۷۲) نیز اشاره میکند که چندین شاخص برای دلبستگی (مانند اعتراض و یا ابراز ناراحتی در هنگامی که شخصی که دلبستگی با او ایجاد شده کودک را ترک میکند)
بالبی بین محرومیت و بیبهرهگی تمایز قایل نشده
منتقدانی همچون روتر، این ایراد را به بالبی وارد کردهاند که او بین محرومیت و بیبهرگی تمایزی قائل نشده است. معنی محرومیت فقدان کامل دلبستگی است، اما بیبهرگی به معنی به وجود آمدن خسران در دلبستگی است. روتر تأکید میکند صرفا محرومیت در دورهی بحرانی مهمترین عاملنیست، بلکه این کیفیت پیوند دلبستگی است که مهمترین عامل تلقیمیشود
پیامدهای فعالیت بالبی
فعالیت بالبی در این زمینه (نظریه دلبستگی جان بالبی) پیامدهایی را به همراه داشت. او معتقد بود مادر اصلیترین مراقب است و این مراقبت باید به صورت مستمر ادامه یابد. مفهوم واضح این عبارت این است که مادران نباید برای کار از خانه خارج شوند. به همین دلیل حملات زیادی به این ادعا انجام شده است:
* مادران تنها درصد بسیار کمی از مراقبین را در جوامع بشری تشکیل میدهند؛ چرا که اغلب، افراد زیادی در مراقبت از کودکان دخیل هستند، مانند اقوام و دوستان.
* ون ایزندورن و تاوشیو (۱۹۸۷) استدلال میکنند که یک شبکه پایدار از بزرگسالان میتواند مراقبت کافی را برای کودک فراهم آورد و این مراقبت حتی میتواند از سیستمی که در آن مادر باید به تنهایی تمام نیازهای کودک را برآورده سازد نیز مزایا و محسنات بیشتری داشته باشد.
* شواهدی وجود دارد که نشان میدهد کودکان در کنار مادرانی که از کار خود راضی هستند، بهتر از مادرانی که با ماندن در خانه احساس یأس و ناامیدی میکنند، پرورش یافته و رشد میکنند.
منبع: خلاصه نویسی دکتر قوام و سایت
https://simplypsychology.org/